جدول جو
جدول جو

معنی فرخ سیر - جستجوی لغت در جدول جو

فرخ سیر
دارای سیرت نیکو
تصویری از فرخ سیر
تصویر فرخ سیر
فرهنگ فارسی عمید
فرخ سیر
(فَرْ رُ یَ)
آنکه سیرتی پاک و خصال ستوده دارد. نیکوسیر:
خسرو فرخ سیر بر بارۀ دریاگذر
با کمند اندر میان دشت چون اسفندیار.
فرخی.
رجوع به فرخ شود
لغت نامه دهخدا
فرخ سیر
(فَرْ رُیَ)
نهمین از سلاطین بابری هند که از 1124 تا1131 ه. ق. پادشاهی کرد. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
فرخ سیر
سیرت نیکو داشتن
تصویری از فرخ سیر
تصویر فرخ سیر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرخ یسار
تصویر فرخ یسار
(پسرانه)
فرخ (فارسی) + یسار (عربی) دارای مال و ثروت خجسته و مبارک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرخ یار
تصویر فرخ یار
(پسرانه)
دارای یار مبارک و خجسته یا یار فرخنده و مبارک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرخ چهر
تصویر فرخ چهر
(دخترانه)
دارای چهره فرخنده و مبارک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرخ پی
تصویر فرخ پی
خوش قدم، ویژگی کسی که قدمش میمون و مبارک است
نیک پی، خجسته پی، سپیدپا، فرّخ قدم، فرخنده پی، پی سفید، پی خجسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرخ دیم
تصویر فرخ دیم
فرخ روی، زیباروبرای مثال کی بود کی که بازبینم باز / آن همایون لقا و فرخ دیم (مسعود سعد - ۵۰۴)
فرهنگ فارسی عمید
(رُ سِ پَ)
که روی خود سپر سازد. که رخ چون سپر دارد:
مرد آن باشد که پیش تیغ تو
چون آینه جمله رخ سپر گردد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(فَ سَ)
دهن گشاد از شیشه و مانند آن: در شیشه ای فراخ سر کنند و روز اندر آفتاب و شب اندر جای گرمی نهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به فراخ دهن شود
لغت نامه دهخدا
(سُ سَ)
نام مرغی است که عرب آن را حمره نامند. (از ربنجنی)
لغت نامه دهخدا
(فَ سَ)
بر سر. (آنندراج). گرد سر. گرداگرد سر:
بسکه از نرگس تو فتنه فزوده ست رواج
دامن فتنه چو دستار فرا سر پیچم.
ابونصر نصیرای بدخشانی (از آنندراج).
، زیر سر: همانجا خفتی بر زمین و بالش فرا سر نه. (تاریخ بیهقی). رجوع به فرا شود
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان پیشکوه بخش تفت شهرستان یزد. واقع در 19هزارگزی خاور تفت و 4 هزارگزی باختر جادۀ یزد، با 696تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن فرعی است. دبستان و معدن سرب دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ سَ / سِ)
تندرو. تیزرو. (فرهنگ فارسی معین). فلک پیما. فلک رو، به کنایت، بلندمقام. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(فَ خَ سَ)
ده کوچکی است از بخش مراوه تپۀ شهرستان گنبدقابوس، واقع در 12هزارگزی خاور مراوه تپه و کنار رود خانه اترک. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(قِ قِ)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 23 هزارگزی شمال قره آغاج و 2500 گزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه. موقعجغرافیایی آن کوهستانی و معتدل و سکنۀ آن 122 تن است. آب آن از چشمه سارها و محصول آن غلات، نخود، بزرک و شغل اهالی زراعت، و صنایع دستی آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بَ سَ / سِ)
دارای رفتاری چون برق تند و سریع
لغت نامه دهخدا
چرخ سپرنده. چرخ گذار. چرخ نورد. چرخ رو:
ماه من چرخ سپر بود روا کی دارید
که بدست زمی ماه سپر بازدهید.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تندرو سریع السیر، تند با حرارت: صهبا، خم باده پیر دیری بوده است پیمانه حریف گرم سیری بوده است. (صهبا. اسم جنس و معرفه و نکره. م. معین 34) محلی که هوای آن در زمستان گرم است قشلاق مقابل سردسیر: و گفت بوبکر دبیر بسلامت رفت سوی گرمسیرت از راه کرمان بعراق و مکه رود، جمع گرمسیرها گرمسیرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلک سیر
تصویر فلک سیر
تندرو تیز رو، بلند مقام
فرهنگ لغت هوشیار
زیبا روی زیبا صورت جمیل: کی بود که باز بینم باز آن همایون لقا و فرخ دیم. (مسعود سعد 616)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ سر
تصویر فراخ سر
دهن گشاد (شیشه و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرخ پی
تصویر فرخ پی
خجسته پی و خوشقدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرخ دیم
تصویر فرخ دیم
((فَ رُّ. دِ))
زیباروی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرخ پی
تصویر فرخ پی
((فَ رُّ. پِ))
خوش قدم
فرهنگ فارسی معین